مقایسه املاک

مقایسه
You can only compare 4 properties, any new property added will replace the first one from the comparison.

مسکن قزوین

اشعار ابوالقاسم عارف قزوینی

ابوالقاسم عارف قزوینی، یکی از شاعران بزرگ و معروف ایرانی بود. او در شهر قزوین به دنیا آمد و به عنوان یکی از بزرگترین شاعران عصرخود شناخته می‌شود. عارف قزوینی به خاطر آثار شعری خود که از جمله غزلیات، قصاید و رباعیات است، شناخته شده است.

ابوالقاسم عارف قزوینی با استفاده از زبان ساده و معانی عمیق، توانست اثرات بسیار زیبا و ماندگاری را در شعر فارسی ایجاد کند. شعرهای عارف قزوینی دربرگیرنده موضوعات عاشقانه، دینی، فلسفی و اجتماعی بوده و تأثیر بسزایی بر شعر فارسی بعدی گذاشته است.

ابوالقاسم عارف قزوینی با استفاده از تصاویر زیبا و متنوع، توانست احساسات و اندیشه‌های خود را به شکل هنرمندانه‌ای به تصویر کشیده و بازخورد بسیار مثبتی از جامعه و دوران خود دریافت کرد. آثار او همچنین نشان‌دهنده دانش و فهم عمیق او از شعر و ادب فارسی است.

بیوگرافی عارف قزوینی

ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹–۱۳۱۲ ه.ش)، شاعر و تصنیف‌ساز اهل ایران بود.

عارف در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی در قزوین متولد شد. پدرش «ملاهادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت. موسیقی را نزد میرزاصادق خرازی فراگرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه می‌بست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.

عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانم‌بالا» عشق و علاقه پیدا کرد و با او پنهانی ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی را در وصف ایشان سرود) فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.

عارف در سال ۱۳۱۶ ه‍.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد، اما عارف به قزوین بازگشت.

در سال ۱۳۲۳ ه‍.ق در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد.

عارف در سال ۱۳۰۷ خورشیدی جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. سرانجام عارف در روز دوشنبه دوم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد و در آرامگاه بوعلی سینا (واقع در همدان، خیابان بوعلی) به‌خاک سپرده شد.

تصنیفهای عارف به همت یکی از علاقمندان ادبیات فارسی به گنجور اضافه شده است.

نمونه ای از اشعار عارف قزوینی

افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق و به هر انجمنی
به سر زلفت پریشان تو دلهای پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان سخنی
ز چه رو شیشه دل می شکنی
تیشه بر ریشه جان از چه زنی
سیم اندام و ولی سنگدلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
اگر درد من به درمان رسد چه می شد
شب هجر اگر به پایان رسد چه می شد
اگر بار دل به منزل رسد چه گردد
سر من اگر به سامان رسد چه می شد
ز غمت خون می گریم بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد ز جگر خون می آید
افتخار دل و جان می آید
یار بی پرده عیان می آید

*******************************************

باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچه دانی
برهم زد ایام نشاط و روزگار کامرانی
ظلم خزان کرد، با گلستان کرد، دانی چه سان کرد؟
آنسان که من کردم، به دور زندگی با زندگانی
چو من فراری، بلبل به خواری، با سوگواری
گل از نظرها محو شد، همچون خیالات جوانی
کار گلزار، زار شد زار، شد پدیدار
دیو دی، یا خود بلای آسمانی

*******************************************

تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی
همچو فرهاد رود در عقب کوه کنی
متفرق نشود مجمع دل های پریش
تو اگر شانه بر آن زلف پریشان نزنی
ز چه رو شیشه ی دل می شکنی؟
تیشه بر ریشه ی جان از چه زنی؟
سیم اندام ولی سنگ دلی
سست پیمانی و پیمان شکنی
به چشمت که دیده از صورتت نگیرم
اگر می کشی و گر می زنی به تیرم
تو سلطان حسن و من کمترین فقیرم
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
گزندم اگر ز سلطان رسد چه میشه؟
ز غمت خون می گریم
بنگر چون می گریم
ز مژه دل می ریزد
ز جگر خون می آید
به سر کشته ی جان می آید
خون صد سلسله جان می ریزد

*******************************************

باد خزان پیرهن گل درید
دامن گل شد ز نظر ناپدید
سرو چو یعقوب از این غم خمید
غصه قد سرو، کمان می کند

*******************************************

بهار نو رسید
گل ار بستان دمید
ای گلعذار! نه وقت خواب است
ای رویت صبح عید
در این عید سعید
باده حلال، بوسه ثواب است
خرابم کن ز می
ز بانگ چنگ و نی
که ملک جم یکسر خراب است
برای انتخاب
در این ملک خراب
وطن فروش مشغول کار است
وکیلان را بگو
بس است این تکاپو
دور از بهشت شیطان و مار است
ما و عشق رخ دوست
قبلۀ ما، ابروی اوست
ما ندهیم دل خود، جز به یار
ما نکنیم اعتماد بر اغیار
مطرب مجلس بکش این نغمه را
از پرده بیرون
ساقی مهوش بده جامی از آن
بادۀ گلگون
ای وطن من
تو لیلای منی
من بر تو مجنون
پاینده بادا درفش کاویان
تیغ فریدون
ای دل غافل
بر احوال وطن
خون گریه کن خون
من با تو مایل
بر احوال وطن
خون گریه کن خون

*******************************************

ترک چشمش ار فتنه کرد راست
بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست
(خدا فتنه خواست)
ای صبا زبردست را بگوی
دست دیگری (خدا) روی دست هاست
(جانم روی دستهاست)
حرص بین و آز
پنجه کرده باز
بهر صعوه باز
بی خبر ز سر پنجه ی قضاست
(خدا پنجه ی قضاست
امان پنجه ی قضاست)
چو صید اندر طنابیم
ما خرابیم چو صفر اندر حسابیم
چو صید اندر طنابیم
چو صید اندر طنابیم
جهان را برده آب و ما به خوابیم
همه بدخواه خود از شیخ و شابیم

*******************************************

امروز ای فرشته ی رحمت، بلا شدی
خوشگل شدی، قشنگ شدی، دلربا شدی
پا تا به سر کرشمه و سر تا به پای ناز
زیبا شدی، لوند شدی، خوش ادا شدی
خود ساعتی در آینه اطوار خود ببین
من عاجزم از این که بگویم چه ها شدی
به به چه خوب شد که گرفتار چون خودی
گشتی و خوب تر که تو هم مثل ما شدی
ما را چه شد که دست به سر کرده ای مگر
از ما چه سر زد این که تو پا در هوا شدی

*******************************************

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج‌ رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

*******************************************

نکنم اگر چاره دل هر جائی را
نتوانم و تن ندهم رسوائی را
نرود مرا از سر سودایت بیرون
اگرش بکوبی تو سر سودائی را
همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح
مه من چه دانی، تو غم تنهائی را
چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند
نبود جز این فایده ای بینائی را
چه قیامت است این که تو در قامت داری
بنگر به دنبالت عجب غوغائی را
به چمن بکن جلوه که تا سرو آموزد
ز قد تو ای سرو روان رعنائی را
نه چو وامقی همچون من گیتی دیده است
نه نشان دهد چرخ چو تو عذرائی را
همه جا غم عشق تو رفت و باز آمد
چو ندید خوش تر ز دلم مأوایی را
تو جهان پر از شهد سخن کردی عارف
ز تو طوطی آموخته شکر خائی را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *